گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان های بحارالانوار
جلد پنجم
ضمانت بهشت


امام صادق علیه السلام می فرماید:
عده ای مسلمانان انصار محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و سلام دادند.
پیامبر صلی الله علیه و آله جواب سلام را دادند.
عرض کردند:
- یا رسول الله! ما حاجتی به تو داریم.
حضرت فرمود: حاجتتان چیست؟ بگویید.
گفتند: حاجتمان خیلی بزرگ است.
حضرت فرمود: هر قدر هم بزرگ باشد، بگویید.
گفتند: از جانب خداوند بهشت را برای ما ضمانت کن تا اهل بهشت باشیم.
پیامبر صلی الله علیه و آله سرش را پایین انداخت و در حال تفکر کمی خاک را زیر و رو کرد سپس سرش را بلند کرد و فرمود:
- من بهشت را برای شما ضمانت می کنم، به شرط اینکه هرگز چیزی از کسی نخواهید.
سپس امام علیه السلام فرمود:
- در گذشته مسلمانان چنین بودند. هر گاه در سفر، شلاق یکی از آنان از دستش به زمین می افتاد، خوش نداشت به کسی بگوید شلاق را بردار و به من بده. به خاطر اینکه می خواست گرفتار ذلت سؤال نگردد. لذا خودش از مرکب پیاده می شد و شلاق را از زمین برمی داشت و یا در کنار سفره با اینکه بعضی از حاضرین به آب نزدیکتر بودند، به او نمی گفت آب را به من بده. خودش بلند می شد و آب را برمی داشت و میل می کرد.
چون می خواست حتی در آب خوردن نیز از کسی سؤال نکند.(49)